مسعود کیمیایی و واسینی الاعرج در آغاز به کار نشست «همآیی قلم و دوربین» که به همت مدرسه ملی سینمای ایران، بنیاد سینمایی فارابی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود، از سینما و ادبیات گفتند که چکیدهای از آن را میخوانید.
این همایش تا ۱۸ دیماه با حضور هوشنگ مرادی کرمانی، چیستا یثربی و حسن فتحی در محل پژوهشگاه ادامه خواهد داشت.
کیمیایی: ما با الجزایر تاریخ پیوسته داریم. مخصوصا در ادبیات و سینما. جیلو پونته کوروو برای ساخت نبرد الجزایر وارد کارزار شد ولی شکل به تصویر کشیدن آن نبرد با انقلاب ایران در ماهیت فرقی نداشت. هنر باید بیانگر حس زمان و مکان هر منطقه باشد. هنری که به جامعهاش نگاه نکند سرد است. هنر سرد با دورههایی که ما گذراندیم هیچ سنخیتی ندارد. من داستان داش آکل را به فیلم تبدیل کردم. خاک را بر اساس داستان اوسنه بابا سبحان ساختم و فیلم کوتاه مزاحم را بر اساس داستانی از بورخس. ادبیاتی که از دل مردم می آید با سینما فاصله ندارد. تفاوت موجود در سینما و ادبیات به این دلیل است که ادبیات ذهن مخاطب را باز میگذارد و هر فرد دنیای ذهنی خودش را میسازد ولی کارگردان فقط تصویری را که میخواهد به مخاطب ارائه میدهد. وقتی به من میگویند فیلمهایم فضایی مردانه دارند ناراحت میشوم. مثلا در فیلم گروهبان یا غزل، مردها علمدار نیستند. من آنطور که زندگی را تجربه کردم به خانمها نگاه میکنم. اندازههای معین از زن و مرد در جامعه. زنان در فیلمهای من دروغ نیستند و نمیخواهم به اثرم دستور دهم با زنها کنار بیاید بلکه نگاه به جامعهام دارم. در مورد کاربرد استعاره در فیلمهایم باید بگویم که من در میانه رئالیسم زندگی میکنم و همان را هم نشان میدهم. اگر از ریل خارج شوم زیادهگویی کردهام. بنابراین استعارات من برگرفته از همان رئالیسم است. همانطور که شخصیتهایی که انتخاب میکنم همه از عامه مردم هستند. یعنی واقعیتی که در جامعه اکثریت است. در پاسخ به سئوال شما مبنی بر اینکه چرا نامگذاری شخصیتها یا فیلمهایم کوتاه هستند و اینکه عموما آنها را چگونه انتخاب میکنم، باید بگویم متنی که مینویسم به من میگوید نام فیلم چیست یا شخصیت چه نامی داشته باشد بهتر است. مثلا قیصر، غزل، سلطان، جرم، حکم، ضیافت و… همه از متن آمدهاند.
الاعرج: تروریسم در الجزایر بسیاری از جنبههای فرهنگی ما را از بین برد. انقلاب الجزایر گویی تازه از قرون وسطی خارج شده بود. من در آثارم از شخصیتهای شناخته شدهی ادبیات جهان استفاده میکنم. مثلا شخصیت دن کیشوت را به کار بردم زیرا کشور ما پدیدآورنده آن را میشناخت. سروانتس ۵ سال در الجزایر زندگی کرد و زندانی شد. او دیدگاهی بسیار زیبا از ما الجزایریها ارائه داده. اگر دقت کنید میبینید که سه فصل از رمان دن کیشوت در الجزایر میگذرد. بنابراین ادبیات من ادبیات غربی نیست و من در فرهنگ غربی زندگی نکردهام بلکه نگاهی انسانی دارم. سروانتس جزئی از زمان و مکانی که در آن زندگی میکرد شده است. خواندن مسائل فرهنگی انسانی به ما کمک میکند. مثلا شخصیت لولیتا وسیلهای است که در من سیاق ادبی را زنده کرد. توجه به زنان در آثار من زیاد است. برای اینکه در جامعه من به زنان زیاد ظلم شده. مثلا در کتاب زنان کازانوا، این شخصیت چهار زن دارد و به همه هم ظلم کرده است. هنگام مرگ از آنها طلب بخشش میکند ولی آنها نمیپذیرند. کاربرد استعاره در آثار من خاص است. من بدون اینکه بخواهم نصیحت کنم استعاره میآورم. استعاره لایههای مختلف دارد. غسان کنفانی هم اینگونه است. مثلا در یکی از داستانهایش، خانواده فلسطینی هنگام فرار پسرشان را در خانه جا میگذارند و بعد از سالها دنبالش میگردند و میفهمند به خدمت ارتش اسرائیل درآمده. او با این کار میخواهد تاثیر شرایط بر زندگی و انتخاب را نشان دهد. استعاره باید قابل درک باشد. در یکی از رمانهایم با عنوان داستان یک پروانه، شخصیت اصلی، یاما، هم داروخانه دارد و هم نوازنده زیرزمینی است گویا هم داروی جسم و هم داروی جان به مردم میدهد. من برای انتخاب نام شخصیتهایم معیار خاصی ندارم. ولی عموما به دو دسته تقسیم میکنم. آنها یا اسامی خاص و حقیقی هستند مثل امیر عبدالقادر که قهرمان ملی الجزایر است و یا نامهایی انتخاب میکنم که معنای آنها بازگو کنندهی شخصیت یا روحیات آنها باشد.