ساختن یک فیلم کوتاه
به قلم: روبرتو مولیترنی
ترجمه: صنم نادری
مشکلات – قسمت اول
مکان
انتخاب مکانهایی که میخواهیم در آنجا فیلمبرداری کنیم، باید با حضور طراح صحنه صورت گیرد. این اوست که تصمیم میگیرد آیا و چطور فضا را تغییر دهد. درست مثل همهی انتخابهایی که به تولید فیلم مربوط میشود، چه فیلم بلند باشد و چه فیلم کوتاه، میبایستی آن را از لحاظ اقتصادی و هنری بررسی کنیم.
میبایستی دریابیم انجام دادن یک سری تغییرات در محیط چه تاثیری در بیان فیلم کوتاه ما خواهند گذاشت، از طرف دیگر میبایستی بررسی کنیم چه چیزی در اختیار داریم تا بتوانیم به نیازهای هنری که قبلاً آنها را تعیین کردهایم پاسخ مثبت دهیم. به این ترتیب شاید بهتر باشد بگوییم میخواهیم نیازهای هنری مد نظر خود را با نیاز های اقتصادی تطبیق دهیم.
در درست کردن یک صحنه_ از همان زمانی که فیلمنامه را می نویسیم_ بهتر است ویژگی خاصّی که آن فضا دارد و به درد کار ما می خورد را بیابیم ، تا بتواند به طور کلی به فضایی که مد نظر داریم کمک کند.
در نظرداشته باشیم که وسایل زیادی در اختیار نداریم، پس بهتر است، تا جای که مقدور است به دنبال فضاهایی بگردیم که به آنچه که در ذهن داریم بیشتر شباهت داشته باشند، و یا سعی کنیم با کمترین امکانات و تغییرات آن را به آنچه که در ذهن داریم تبدیل کنیم. می توانیم این کار را با اضافه کردن و یا حذف یکسری وسائل انجام داد ( در نظر داشته باشیم که همه چیز در دید دوربین ما می بایستی خوانا باشد، اگر وسائل زیادی را با بی نظمی و همینطوری کنار هم بچینیم باعث وحشت ذهن تماشاچی می شود) بی آنکه بخواهیم مثل پشت صحنه های تولیدات بزرگ عمل کنیم و صحنه ای را به طور کامل بسازیم. فقط کافیست از افراد مناسب بخواهیم لطفی در حق ما کنند و در عوض در اختیار قرار دادن فضای مد نظر ما در یک مدت زمان تعیین شده و مشخص ما می توانیم از آنها در کار خود نام ببریم. به این ترتیب در گردانه ای می افتیم که سعی کردیم با آن خود را تربیت کنیم و در فصل قبلی از آن مفصلاً حرف زدیم. منظور پیدا کردن کمک هزینه های مالی و رفاهیست (در اینجا مکان به عنوان یک امر رفاهی مد نظر قرار میگیرد).
برای اولین بار می خواهم به خود اجازه ی دخالت بدهم، چرا که مطمئنم با بیان این مثال اثر مثبتی در بحث که مربوط به چطور عمل کردن می شود، خواهم گذاشت و حداقل این تجربه در من تاثیر به سزایی داشت. در هجده سالگی فیلم کوتاه ۲۰ دقیقه ای ساختم. تقریباً بی هیچ پشتوانه ی مالی. موضوع آن در یک جمله: عشق به زمان مصرف گرایی. صحنهای ترتیب داده بودم که در آن دو شخصیت اول ، در لباس عروس و داماد، بی حرکت وسط ترافیک می ماندند، و در مونتاژ به آن سرعت بخشیدم. از طرفی با مشکل تهیه لباس عروس و داماد مواجه بودم، و از سمت دیگر به دنبال مکانی میگشتم که در آن عروس و داماد بتوانند بی آنکه زندگیشان در معرض خطر ماشینها قرار گیرد و یا اینکه ترافیکساز شوند بتوانند وسط ماشینها بمانند. زمانی که به این موضوع فکر می کردم ناگهان از جایی به ذهنم رسید که در شهر من ، ماترا، مکانی خاصی وجود دارد که در آن لباس عروس و داماد میفروشند و درست در تقاطع دو خیابان اصلی شهر قرار دارد. در این ساختمان نه چندان بلند نیز تراسی وجود دارد. ساختمان کمی با آنچه که می خواستم متفاوت بود، اما به همان اندازه موثر بود: عروس و داماد، با کمی در ارتفاع در وسط ترافیک قرار می گرفتند.اینطور شد که به نزد صاحب مغازه رفتم و از او خواستم تا آنچه که برای صحنه نیاز داشتم را در اختیارم قرار دهد و همینطور از او خواستم تا از لباسهایش برای بازیگرانم استفاده کنم. به این ترتیب به او قول دادم تا در فیلمم از او نام ببرم. مسلماً برای او خرجی در بر نداشت و بر عکس با دیدن آن همه رفت و آمد در روی تراسش توجه عابرین را جلب نیز میکرد. اگر تابلوی مغازه در کار من هم دیده میشد، چیزی که برای او بسیار مهم بود ، به کار من نیز می آمد، چرا که من در فیلمم از عشق به مصرفگرایی حرف میزدم.
وقتی که به صحنه ای فکر میکنیم و آن را انتخاب میکنیم میبایستی با خود مشکلات کارگردانی و بصری آن را نیز بررسی کنیم. در نظر بگیریم که مکان زیبایی پیدا کردهایم که می تواند به تمام نیازهای هنری مد نظر ما پاسخ مثبت بدهد، اما آیا می توان در آنجا تصویر های خوبی برداشت کرد؟ با این مشکل موقع فیلمبرداری در خانههای عادی مواجه میشویم، خانههای که چندان بزرگ نیستند و نمی توانند میزبان تمام صحنه باشند، و بیشتر از همه فضای کافی برای فاصلهسازی دوربین فیلمبرداری در اختیار ندارند تا بتوان از تمام فضا به اندازه ی واقعیش فیلم گرفت، گرچه اگر بخواهیم میتوانیم از لنزهای واید استفاده کنیم، اما برای استفاده از این نوع لنزها میبایستی یک سری آکساسوآرهای مربوطه را نیز تهیه کنیم که این خود باز از لحاظ مالی خرج تراشی محسوب میشود . بهتر است پیش از انتخاب مکان فیلمبرداری فضاها را با دوربین فیلمبرداری یا دوربین رفلکسمان بررسی کنیم .به این ترتیب در اولین روز فیلمبرداری شوکه نمیشویم که چرا بازیگرانمان در قاب فیلمبرداری جای نمیگیرند.
اگر می خواهیم از فضاهای خارجی فیلم بگیریم بهتر است از قبل اجازه ی این کار را از شهرداری و یا سازمانهای مربوطه بگیریم. قرار دادن سه پایهی فیلمبرداری بدون مجوز نوعی تجاوز به حریم عمومی محسوب میشود. اگر مسئول قانونمندی ما را ببیند می تواند ما را جریمهی سنگینی کند. نمیتوانیم بدون اجازه سازمانها مثلاً راه آهن و هواپیمایی در ایستگاه قطار یا فرودگاه فیلمبرداری کنیم، چرا که اینها جزء مکانهای دولت محسوب می شوند. می توانیم ریسک کنیم و بدون اجازه فیلم بگیریم اما پیگیری قانونی که صورت میگیرد قطعاً ارزشش را ندارد.
بعضی وقتها بهتر است سِت فیلمبرداری را بسازیم، چرا که یا شاید فضایی که در ذهن داریم یک فضای خیالی و فانتزی باشد. در این صورت می توانیم از روش کروماکی یا برش فام کمک بگیریم. سینما این روش را از هنرهای ویدئویی (Video art) قرض گرفته است. با این روش می توانیم طراحی صحنه ی مجازی داشته باشیم ، و آن را با برنامه های پس_ تولید و با مونتاژ جایگزین کنیم. برای این کار بهتر است اتاقی را نقاشی کنیم ، و یا حداقل قسمتی از آن را، به رنگ آبی و یا سبزدرآوریم و یا آن را با ملافه یا پرده و یا صفحه های رنگی بپوشانیم. میتوانیم استودیویی اجاره کنیم( اگر امکان چنین چیزی در شهر ما فراهم باشد) که قبلاً آمادگی انجام دادن این قبیل کارها را دارد، و یا می توانیم از سولهای که برای کارها ی دیگر برنامهریزی و احداث شده است استفاده کنیم و به این ترتیب برایمان یا مجانی در میآید ویا با پرداخت مقدار بسیار کمی میتوانیم در آنجا به کارمان ادامه دهیم.
کروماکی و یا برش فام به شدت اغفالکننده است، چرا که به ما امکان انجام دادن هزاران کار، برای محیطسازی میدهد، چرا که دقیقاً با کمترین هزینهی مالی میتوانیم شخصیتهایمان را به پاریس، برلین ویا به فضا ببریم. اما باید در نظر داشته باشیم که حاصل آن هرگز رئالیستی نخواهد بود، مخصوصاً اگر امکانات و تجهیزات کمی هم در اختیار داشته باشیم. دلایل آن را در زیر نشان میدهیم :
_ چرا که می توان در آن به راحتی به تفاوت بین فضای سه بعدی که در آن بازیگران به راحتی حرکت میکنند را با فضای دوبعدی دید و پی برد و به این ترتیب شاهد تاخیرات پرسپکتیوی خواهیم بود.
_نورها نمی توانند هرگز یکسان باشند، همواره می توان به تفاوت بین نور چهره ی بازیگران و فضای پشت سر آنها پی برد. برای اینکه بتوان از کروماکی در پس تولید و در مونتاژ بهتر بهره ببریم، بهتر است رنگ آبی و یا سبزی که بر روی دیوار، صفحه، ملافه و پارچه میزنیم به یک مقدار در تمام آن پخش شوند. کامپیوتری که بعداً میبایستی آن آبی و یا آن سبز را شناسایی کند از رنگ به طور کلی یک مهوم ریاضی و حساب شده دارد، یعنی رنگ آبی برایش فقط یک رنگ مشخص است و با یک رقم خاص معرفی می شود. اگر رنگ آبی ویا سبز کمی متفاوت باشند، برای کامپیوتر یک رنگ دیگر به حساب میآید و آن را نمیشناسد؛ بنابراین آن را با رنگ و طرحی که میخواهیم پر نمیکند. میتوانیم از پارامترهای رنگی استفاده کنیم، میتوانیم به کامپیوتر بگوییم مثلاً برای رنگ آبی بازهای خاص قائل شود ( ازآن کمرنگتر و یا پر رنگتر). هر چقدر این حساسیت بیشتر شود ، افکتها نیز بیشتر اذیت میکنند،( شاهد این دسته اختلالات در برنامههای خبری هستیم) درست مثل موهایی که آتش میگیرند. برای بهتر جواب گرفتن از روش کروماکی بهتر است پس زمینهای ما هیچ تایی نداشته باشد ( اگر پارچهای در اختیار داریم می بایستی کاملاً صاف باشد ، و اگر از صفحه ای استفاده می کنیم رنگ باید یکسان در همه جای آن پخش شده باشد) و همچنین هیچ سایهای وجود نداشته باشد.
بر خلاف تمام توجهات و نیت خوب ما، حاصل می تواند آن طوری که میخواستیم حقیقی در نیاید، بنابراین به شما پیشنهاد میکنم واقعاً اگر می خواهید در کار صرفهجویی کنید از این روش استفاده کنید.
چرا در ابتدای فصل به شما گفتیم که صحنههای مربوط به روز را از صحنههای مربوط به شب از هم جدا کنیم؟ چرا که برنامهریزی در مورد آنها متفاوت است. ضبط یک فضای خارجی در روز به مراتب ساده است : تقریباً به هیچ نور و یا لامپی نیاز نخواهیم داشت. البته غیر از صفحه ای که بتواند نور خورشید را به درستی پخش کند و به این ترتیب از شدت آن بر روی چهرهی بازیگران میکاهد. ضبط یک صحنهی خارجی در شب به مراتب پیچیدهتر است: چرا که روشنایی لامپها برای دیده شدن هرگز به اندازه ی کافی نخواهند بود_ رنگ نارنجی چراغهای خیابان در صحنهی ما حکمرانی میکنند_ و به این ترتیب دوربین فیلمبرداری به حالت «ذخیره» میرود. نور بیشتر میشود اما از کیفیت تصویر کم میکند.
از چشم دردهایی که به واسطهی فیلمبرداری با اشعه های فروسرخ ، که برخی از دوربینها از آن بهره میگیرند، حرف نمی زنیم. برای بهترروشن کردن فضای خارجی در شب یک سری سِت های نور به کارمان می آیند، که البته ما نمیتوانیم به خود اجازهی تهیه آن را بدهیم، چرا که برای این کار به وسایل پیچیدهای نیازمندیم، مثل ژنراتورهای برق. برای این کار بهتر است از همان ابتدا که مشغول نگارش فیلمنامه هستیم، صحنههای خارجی در شب را یا در نظر نگیریم و یا آن را به کمترین مقدار ممکن برسانیم و خیلی زود بهتر است نگران آمادهسازی وسایل و چطور پیدا کردنشان باشیم.
ضبط کردن در فضای داخلی هم تقریباً همان مشکلات ضبط در فضای خارجی را دارد. علت این مشکلات همواره نور است: نور طبیعی که از پنجره وارد می شود می تواند باعث اذیت در صحنه شود. البته میتوانیم مقدار آنچه که داریم را به پایین ترین حد ممکنش برسانیم (مثلاً فضای داخلی را تاریک کنیم) ، به این ترتیب دوربین آن را «سفیدیی نامعلوم» در نظر می گیرد. این افکت نسبت به بزرگی اتاق و مقدار نوری که در آن می تابد تغییر می کند. اما در نظر داشته باشیم که برای حساسیت دوربین فیلمبرداری همواره یک فضای داخلی، فضایی تاریک است و به نورهای اضافی دیگری ، غیر از آنهایی که در اتاق هستند، برای روشنایی نیازمند است.
به موازات کار فیلمنامه میبایستی فهرستی از وسایلی که در صحنه به کارمان می آیند، ترتیب ببینیم. این وسایل میتوانند به سادگی محیط را پر کنند و یا میتوانند در روند داستان دخیل باشند (یک نامه و یا اسلحهای که دراماتورژی با خود از زمان چخوف حمل میکند).