جستجو

نگاهی به فیلم‌های چهارمین جلسه فصل ششم پاتوق فیلم کوتاه
به قلم: عباس روزبهانی

 

 

 

جمعه قالی / مهدی اسدی

مستندی از مراسم قالی‌شویان مشهد اردهال که این‌بار از منظر تازه‌ای به این آیین از سوی فیلم‌ساز لحاظ شده است. این مراسم هر سال در یک زمان و مکان خاص به شیوه سال‎های گذشته اتفاق می‌افتد، سینه به سینه و نسل به نسل که به دیگران منتقل شده است که قدمتی هزار و دویست ساله دارد. برگزاری این مراسم به قدری جذاب و پرشور است که تا کنون فیلم‌های قابل توجهی در این باره ساخته شده است؛ اما نکته قابل توجه فیلم جمعه قالی در این است که فیلم‌ساز به گرته‌برداری عین به عین از واقعیت و یا کپی و تقلید از فیلم‌های ساخته شده از آن مراسم نپرداخته بلکه از دریچه‌ای تازه و کاملاً نگاهی شخصی به آن نگریسته و تلاش خود را کرده تا نوع نگاهش را با مخاطبانش در این فیلم شریک نماید. به همین جهت با خلق تصاویری منحصر به فرد و تدوین خلاقانه و همچنین با به کار بردن موسیقی حساب شده غیر بومی و تحریف اصوات به پلان‌ها، ارزشی فراتر از آن‌چه که صرفاً هستند داده است. در نگاه اول پس از پایان فیلم ممکن است مخاطب احساس کند با دیدن این فیلم چیزی عایدش نشده بلکه آن‌چه دیده فقط پلان‌هایی است که با شکل و شمایلی ناآشنا آن هم به شکلی زیبا از سوی فیلم‌ساز عرضه شده است. اما قطعاً اینطور نیست و در پس این تصاویر و صداها، این مفاهیم هستند که غیر مستقیم بروز پیدا می‌کنند و اتفاقاً ویژگی جمعه قالی در همین است که از کلیشه‌ها خودداری کرده و نگاه خود را به تصویر کشیده است؛ لازم است گفته شود که این نوع نگاه، اتفاقی و از روی احساس نیست بلکه ساختار فیلم به قدری محکم است که کاملاً  واضح است که هیچ یک از عناصر بصری و صوتی تصادفی کنار یکدیگر قرار نگرفته‌اند بلکه فیلم‌ساز با آگاهی و شناخت، همه چیز را از قبل طراحی کرده است. سازنده فیلم جمعه قالی با قدرت ریسک بالایی، دست به تجربه‌ای زده است که علاوه بر اینکه فیلم را به یک مستند شاعرانه تبدیل کرده، با خودش آشنایی‌زدایی را از یک اتفاق و موقعیت آشنا برای مخاطب و حتی خود فیلم‌ساز به ارمغان آورده است.

تروفه / اصغر لائی

فیلمی ضد جنگ که بر لبه تیغ حرکت می‌کند. این فیلم به واسطه موضوعی که مطرح می‌کند می‌توانست به یک فیلم شعاری بی‌خاصیت بدل شود اما بی‌آنکه به این دام بیفتد مسأله‌اش را مطرح می‌کند و با به پایان رسیدنش تأثیر لازم را بر روی مخاطب می‌گذارد.

 

تروفه که به معنای شکار برای به دست آوردن نشان‌های پیروزی در شکار و به عبارتی دیگر نماد پیروزی در جنگ یا شکار است، داستان دو سرباز در یک جنگ را روایت می‌کند که رو در روی هم قرار گرفته‌اند. اینجا دیگر ایرانی و غیر ایرانی بودن مطرح نیست. در اینجا فیلم‌ساز فراتر از هر قوم و نژادی به اهمیت انسان و انسانیت می‌پردازد. به دو انسان که خواسته یا ناخواسته درگیر جنگ شده‌اند و باید بکشند تا کشته نشوند. غافل از این‌که هر دوی این‌ها خانواده‌هایی چشم انتظار دارند. پدران و مادرانی که منتظر آمدن فرزندان‌شان یا زن و بچه‌هایی که چشم‌به‌راه بازگشت شوهران و پدران‌شان از جبهه نبرد هستند. فیلم تروفه به خوبی دو موقعیت را به صورت موازی از این دو سرباز که در آن گیر افتاده‌اند به تصویر می‌کشد که وضعیتی مشابه دارند. این فیلم این فکر و احساس را برای بیننده القا می‌کند که این دو سرباز در واقع یکی هستند و فیلم‌ساز بی‌آنکه موضعی نسبت به هر یک از آن‌ها داشته باشد، فارغ از هر قضاوتی شرایط برابری را ایجاد می‌کند. نکته بارز و قابل توجه فیلم در همین جاست که آن را به یک فیلم ضد جنگ بدل کرده است. استفاده از دیالوگ‌های نجواگونه بر روی تصاویر این دو سرباز علاوه بر این که به فیلم، عمق و جلا بخشیده روایت را به شکلی ویژه پیش می‌برد. جالب اینجاست که این دیالوگ‌ها مربوط به بستگان این دو سرباز هستند و ما هیچ دیالوگی را از این دو سرباز شاهد نیستیم و فیلم‌ساز به جای آن‌که این‌جا و اکنون را رها کند و به زمان و مکان دیگری که بستگان این دو سرباز در آن حضور دارند رجعت کند آن‌ها را به این زمان و مکان آورده است که از نکات قابل توجه فیلم به شمار می‌رود و شناخت فیلم‌ساز را نسبت به کارکرد عناصر سینمایی و بازی با زمان و مکان در سینما نشان می‌دهد.

سبز و صورتی / سپیده اقبالی

سبز و صورتی ماجرای تلاش عروسکی است برای پس گرفتن چشم‌های دکمه‌ای عروسک دیگر از دست زنی که می‌خواهد آن‌ها را به لباسش بدوزد. این انیمیشن زیبا با داستانی جذاب و پرداختی ساده، بدون هیچ پیچیدگی خاصی روایت می‌شود. این سادگی توأم با پختگی است و کارگردان این انیمیشن توانسته موضوعی را که مناسب برای ساخت یک انیمیشن کوتاه است را انتخاب و بی هیچ عنصر اضافی با ایجاز کامل آن را روایت کند. زاویه دیدی که کارگردان برای روایت این انیمیشن برگزیده درست و حساب شده است، فقط این دو عروسک هستند که به طور کامل و با وضوح دیده می‌شوند و هیچ‌گاه آن زن یا دختری را که مالک این عروسک‌ها است در طول فیلم به طور کامل نمی‌بینیم و بیشتر نیم تنه پایین و پاهای او را شاهد هستیم که آن هم همچون سایه و شبح‌وار داخل قاب می‌شود و سپس خارج می‌شود.

این انیمیشن به رابطه عاشقانه دو عروسک می‌پردازد و به ما یادآور می‌شود که جهان بی‌عشق معنا ندارد. عشق است که با خود مهر، دوستی و از خودگذشتگی به ارمغان می‌آورد. جذابیت و زیبایی این انیمیشن در همین‌جاست که این عشق و مهر را در جهان عروسک‌ها خلق می‌کند و نه در دنیای ما آدم‌ها و فانتزی در این‌جاست که شکل می‌گیرد و تخیل موجود در این انیمیشن به قدری قدرتمند عمل می‌کند که جای واقعیت را می‌گیرد و با به پایان رسیدنش احساس خوشایندی بر روی مخاطب می‌گذارد و لبخند دلچسبی بر لبان بیننده می‌نشاند.

جایی برای آرامش / جمیل عامل‌صادقی

آرامش چیزی است که باید در درون انسان باشد و به بیرون نیز سرایت کند. این مسئله به صورت قطره چکانی در فیلم جاری می‌شود و در انتها در شخصیت‌های فیلم رخ می‌دهد و نمود پیدا می‌کند. فیلم ماجرای زوجی است که از بیم زلزله چندین شب است که در خیابان و در ماشین‌شان زندگی می‌کنند به این امید که در امان باشند. اما حادثه و اتفاق می‌تواند در هر زمان و مکانی رخ دهد و آرامشی را که به اشتباه در جایی بیرون از خودشان به دنبالش هستند را به آشوب و نگرانی تبدیل کند. زن که حامله است با خاطره تلخی که از مصیبت پیش آمده زلزله برای برادرش در سال‌های گذشته در ذهن دارد زندگی می‌کند و نمی‌تواند از شر آن خلاص شود. اکنون که زلزله دیگری را شاهد بوده است دلشوره دارد و نمی‌تواند در خانه‌اش بماند به همین جهت چند وقتی است که شبانه‌روز در کنار همسرش در ماشین همراه اوست. این فیلم که زندگی این زوج را در این شرایط سخت و تیره روایت می‌کند با ایجاد شخصیت‌های شیرین و دوست‌داشتنی، تلخی و سیاهی ماجرا را از بین ‌برده است که باعث می‌شود مخاطب را تا آخر با خود همراه کند. بازی بازیگران به خصوص کاراکتر مرد باورپذیر و واقعی به نظر می‌رسد که از امتیازهای این فیلم به شمار می‌رود. همچنین کارگردانی و دکوپاژ فیلم به شکلی است که آن را ملموس و باورپذیر کرده و نه تنها از کل اثر بیرون نمی‌زند بلکه با آن هماهنگ است. اما فیلم‌نامه که از استحکام قابل قبولی برخوردار است می‌توانست در برخی از جزئیات، مستحکم‌تر عمل کند.

درهای شناخت / کارولین شوارتز

فیلمی تجربی که به جای آنکه فقط به تصویر و تدوین که از عناصر اصلی سینما به شمار می‌رود متکی باشد به لحاظ محتوایی سعی در ارائه مفاهیم ذهنی دارد و فیلم‌ساز با شیوه روایتی که در فرم برمی‌گزیند آن‌را القا و بیان می‌کند. در این فیلم که در سیاهی مطلق رخ می‌دهد و احساسی از خلأ را بوجود می‌آورد ما شاهد بودن‌ها و نبودن‌ها هستیم. همه چیز با سفیدی و سیاهی است که بیان می‌شود. نور تابیده بر صحنه که بی‌شباهت به تأتر نیست، خطوط سفید رنگ را نمایان کرده و حرکات نمایشی آن‌را به بیننده عرضه می‌دارد. این خطوط، رشته‌های نخی است که به دور کاراکترهای موجود در فیلم پیچیده شده و در واقع همین خطوط یا نخ‌های سفید است که با حجمی که در دل سیاهی ارائه می‌دهد بیننده را متوجه می‌کند که در این فضای تهی، انسان و انسان‌هایی هستند در بند گرفتار شده. در ابتدای فیلم، فردی را می‌بینیم که در جهانی ناآشنا سیر می‌کند، لحظه‌ای بعد که هراسان از خواب می‌پرد متوجه می‌شویم دچار کابوس ‌شده است اما با بیدار شدنش از خواب، این کابوس و این دنیای ناشناخته همچنان ادامه دارد و کابوس شاید همان محدودیت‌های زندگی او باشد که تلاش می‌کند تا از آن خلاصی یابد. در دنیایی که هر چیز ناشناخته به رنگ سیاه مطلق است، فرد باید بر وسوسه قابل رویت بودن غلبه کند تا رها شود. محدودیت شناخت باعث ترس از ناشناخته‌هاست.

با دیدن این فیلم که به یک انیمیشن بی‌شباهت نیست، متوجه می‌شویم که حتماً برای خلق یک فیلم تجربی نیاز به کارهای عجیب و غریب نیست.

 

موفقیت فیلم کوتاه «آخرین شیهه‌ی ...
در روزهای پایانی اسفند نهمین هفت...
گستره وحشت
حسن خمسه سرپرست انجمن سینمای جوا...
پایان فیلمبرداری فیلم کوتاه «مهم...
جایزه بهترین کارگردانی جشنواره س...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *