دیوید لینچ یکی از عجیب و غریبترین و انتزاعیترین سینماگران معاصر شناخته میشود. واژهی «لینچی» به واژهای عمومی برای معرفی کردن آثاری با محور سورئالیستی، مضامینی از رویا و شخصیتهایی که مجبور به مقابله با واقعیتی ناملموس میشوند، تبدیل شده است. این دنیای درونی، درست از زمانی که این کارگردان درس نقاشی می گرفت در او متبلور گردید و در فیلمهای مختلفی از اوبه نمایش درآمده، قهرمانهای فیلمهای کوتاه او را شکل داده و به این ترتیب کارنامهی آثار او را رقم زده است؛ ناراحت، پوچ، مضحک: فیلمهای کوتاه دیوید لینچ از بابت اینکه از تماشاچی به تماشاچی احساسهای مختلفی را در آنها برمیانگیزند، معروف هستند. تلاش زیاد کردن برای رسیدن به برداشتی واحد بیفایده است، میبایستی موضوعات را که با قابلیت بالا بر تصاویر و صداها نشستهاند پذیرفت: اغلب هیچ مفهوم عمیقی در آنها وجود ندارد.
در ادامه به معرفی ده فیلم کوتاه از لینچ میپردازیم:
از جوانترین آنها شروع میکنیم، درست از آنهایی که هنوز رد پای استودیوی هنر The Pennsylvania Academy of the Fine Arts در آن دیده میشود تا دوران بلوغ و آنهایی که به صورت دیجیتالی ضبط شدهاند و این روش مورد توجه خاص لینچ قرار گرفت تا جایی که از این تکنولوژی برای ساخت فیلم بلند Inland Empire نیز استفاده کرد.
Six Figures Getting Sick (Six Times)
/ ۱۹۶۶ / ۱ دقیقه
بهار هنرسینمای لینچ. این فیلم کوتاه آزاردهنده، اواسط دوران نقاش-کارگردان را به دوران به واقع فیلمیک او متصل میکند: هدف کارگردان ساختن یک Moving painting بوده است، ساختن تابلویی که با صدا حرکت میکند. چهرههای شش شخصیت داستان چیزی نیستند جز قالبهای سه بعدی نقاشی شده که با تطبیق دادن ویدیویی روی آن، تصاویری بر روی تابلو نقش میبندد: افکت به دست آمده نشان دهندهی آن است که شخصیتها دچار خونریزی داخلی شدهاند و صدای سرسامآور آژیر آمبولانس، صدای پسزمینه کار است. هزینه ساخت این اثر ۲۰۰ دلار بوده و آن زمان مورد توجه خاص آکادمی هنرهای زیبا که لینچ در آن تحصیل میکرد قرار گرفت.
The Alphabet
/ ۱۹۹۸/ ۴ دقیقه
با دومین اثرش، لینچ مجدداً به دنبال نقاشی میرود؛ اما اینبار صحنههایی از بازی یک بازیگر زن، پگی لینچ (همسرش) را با آن میآمیزد. کارگردان دربارهی آن اینگونه توضیح میدهد: «کابوس کوتاهی که با ترس از یادگیری مرتبط است.» شخصیتهای اصلی حروف الفبا هستند و روایت در قالب یک کابوس که زن قربانی آن است محقق میشود. تصاویر سرد و حتیالمقدور ترسناک (در اینحا باز از تصاویر خون استفاده شده است) هستند. لینچ در این فیلم توجه خاصش را به صدا نشان میدهد و افکتهای صوتی مختلف را ( سوت، صدای گریه نوزاد) با صدای تیز و عجیب بازیگر را با هم تلفیق میکند.
The Grandmother
/ ۱۹۷۰/ ۳۳ دقیقه
با The Grandmother لینچ قصد دارد تا فیلمی جاه طلبانه بسازد. برای ساخت این فیلم بودجهی خوبی کنار میگذارد و فیلمنامهای کاملتر از آن در میآورد: فرزندی که مورد بدرفتاری پدر و مادرش قرار میگیرد. پسربچه روی تختش « دانه »ای خاص میکارد که از آن چهرهی انسانی به وجود میآید: یک مادربزرگ محافظ، همانطور که از اسم کار برمیآید. برخی سکانسها انیمیشن هستند اما قسمت اعظم کار را بازی میکنند (لینچ این بار برای قوت بخشیدن به کار از حضور چهار بازیگر بهره میگیرد). لحن کار همچنان تیره باقی میماند (در نهایت به بدرفتاریهای خانوادگی اشاره میکند) و از فضای آزاردهندهی فیلمهای قبلی نیز فاصلهای نمیگیرد. این فیلم به لینچ این اجازه را میدهد تا به مؤسسهی فیلم آمریکا راه یابد.
The Amputee
/ ۱۹۷۴/ ۵ دقیقه
این فیلم کوتاه را درست زمانی که در مؤسسه فیلم آمریکا تحصیل میکرد ساخت. یک موضوع عمیق که در آن شخصیت اول زنیست مجروح که سعی دارد نامهای بنویسد؛ در همان حین پرستاری (نقش او را لینچ بازی میکند) زخمهای او را تمیز و پانسمان میکند بیآنکه کمترین توجهی به بیمار داشته باشد. صدای خارج از صحنه افکار زن را توضیح میدهد، اما موضوع آن نه مفهوم است و نه با معنی. این فیلم سیاه و سفید، نمونهای آزمایشی بود که به خواست AFI برای بررسی کیفیت دو ماده جدید برای فیلم ساخته شد. این اثر جزء ردهبندی کارهای زیبای لینچ قرار نمیگیرد، اما به جهت فقدان معنی و غیرمنطقی بودن شرایطش میتوان آن را به شدت لینچی پنداشت.
The Cowboy and The Frenchman
/ ۱۹۸۸/ ۲۶ دقیقه
این فیلم جزئی از چند فیلم کوتاهی محسوب میشد که چندتن از کارگردانان خارجی برای مجلهی فرانسوی Le Figaro ساختند. این فیلم کوتاه، هجونامهای مختصر است که دربارهی کلیشههای دو ملیت حرف میزند و آن را بزرگنمایی میکند. آمریکای لینچ (با کابوی معرفی شده و در آن جک نانس و هری دین استانتن ایفای نقش میکنند) در مقابل فرانسه (فدریک گلکنِ مملو از باگت و شراب نقش آفرینی میکند) قرار میگیرد. لینچ از آن به عنوان «کمدی پوچ» نام میبرد و آن را به خاطر در مقابل هم قرار دادن شرایط خاص دو فرهنگ آمریکایی و اروپایی موفق میپندارد چرا که سورپرایز این جریان درست در این است که هیچ کدام از این دو فرهنگ از دیگری چیزی نمیداند.
Industrial Symphony N.1
/ ۱۹۸۹/ ۵۰ دقیقه
این کار با همکاری لینچ و دوست آهنگ سازش، انجلو بادلمنتی، ساخته شده و درآن جولی کروز خواننده (که پیش از این موسیقی متن مخمل آبی را نیز کار کرده بود) حضور دارد. این فیلمنامه بلند پیشتر به حالت موسیقی سوررئال ساخته شده و لحنی سودازده دارد: تمام نمایش، گویی احساسات اندوهگین زنی( لائورا درن) را در قالب موسیقی حمل میکند که پیشتر در پیشگفتار دیده ایم که نامزدمش (نیکولاس کیج) او را ترک کرده است. طراحی حرکت نمایانگر خوابیست که با همراهی موسیقی بادلمنتی فضایی وسوسهآمیز را میسازند و در آن فضاهای خاص کارهای لینچ را میتوان پیشبینی کرد (برخی از ملودیها موسیقی متن Twin Peaks را یادآوری میکند) فضاهایی که بین ادغام صداها، ضجه زدنها و نورهای کم ساخته میشوند.
Rabbits
/ ۲۰۰۲ / ۴۲ دقیقه
«شهری بینام که از باران متداوم خیس شده… سه خرگوش با رازی ترسناک زندگی میکنند.»؛ این پیشگفتار مربوط به یکی از فیلمهای کوتاه، ترسناک و سیاه لینچ است: سه بازیگر که لباس خرگوش به تن دارند ( سکات کافی، نئومی واتس، لائورا هرینگ که از بین گروه فیلم Mulholland Drive انتخاب شده بودند) شخصیتهای اصلی داستان عجیبی را میسازند که درست مثل سریالهای کمدی تلویزیونی در یک اتاق کنار هم هستند. هر سه با هم وارد تعامل میشوند و هر جمله گویی هیچ ربطی به جملهی پیشین ندارد. در یک گپ و گفت مداوم به سر میبرند که بیآنکه ارتباطی بینشان وجود داشته باشد (اما خیلی از جملات نگرانی عجیبی را بیان میکنند). موزیک وهمانگیز انجلو بدلمنتی، همکار تاریخی لینچ، تمام فضای کار را پر میکند و اثر مللو از صدای خندهی تماشاچیان خیالیست؛ از نورهای عجیب و غریبی که صحنه را ترکیب می کنند و اتاق را محو می کنند استفاده شده و به این ترتیب ترکیبی از یک فیلم کوتاه آزاردهنده را به وجود آورده است که فضای خواب آلود Mulholland Drive و Inland Empire را تداعی میکند.
Dumbland
/ ۲۰۰۲ / ۳۵ دقیقه
این یک فیلم کوتاه نیست، بیشتر سریالیست که به هشت قسمت کوتاه تقسیم شده و در ابتدا درسایت شخصی لینچ منتشر شده بود. یک سریال «عجیب، تلخ، خشن و احمقانه»: این را خود کارگردان بیان میکند. موضوعات فیلمها نقاشیهایی به طرز مسخرهآمیز ناقص هستند که توسط شخص لینچ نقاشی شدهاند. با فلش به حرکت در میآیند و به این ترتیب انیمیشنی سبک که درست مثل نور سوسو میزنند را میسازد. شخصیت داستان «رندی»، منزجرکننده است، پدر خانواده با چهرهای به مانند انسانهای نخستین و همواره با امور روزمره عصبانیست (در دیداری با همسایه، یک تصادف، ملاقات با مادر زن و غیره…)؛ این امور همواره او را آزار میدهند و در او حالتهای خشونت فیزیکی و کلامی را ایجاد میکنند. صدای شخصیتها، صدای تحریف شدهی لینچ هستند.
Absurda
/ ۲۰۰۷ / ۲ دقیقه
در بین آخرین فیلمهای کوتاه او، Absurda در سال ۲۰۰۷ به فستیوال کن رسید. این فیلم که به صورت دیجیتال ضبط شده داخل سالن نمایشی را نشان میدهد که روی صحنهی آن با قیچی بزرگی پوشیده شده است. تماشاچیان را نمیبینیم، اما صدای خارج از صحنهی چند جوان را میشنویم که آنچه در صحنهی نمایش پخش میشود آنها را آواره کرده است. لینچ بار دیگر موقعیتی عجیب و ترسناک با پایانی خونین را به تصویر میکشد. نورپردازی و فضای سوررئال، به غیر از فضای تأتر، سکانسهای Club Silencio را به خاطر میآورند.
Lady Blue Shanghai
/ ۲۰۱۰ / ۱۶ دقیقه
قرار بود تبلیغ کیفی برای خانهی Dior باشد. این فیلم کیفیتی به مراتب بالاتر از باقی دارد و مطمئناً حضور بازیگری همچون ماریون کوتیار درآن بیتأثیر نبوده است. داستان مربوط به تجربهای خوابآلود میشود که برای بازیگر مطرح سینما در یک هتل در شانگهای اتفاق میافتد. کیفی در آن به طرز جادویی برایش ظاهر میشود و او را به یاد داستان عشقی قدیمی میاندازد. مطالعات موسیقی و برخی درجهبندیهای تصویری (رنگ همواره نقشی اساسی در سینمای لینچ دارند) این فیلم کوتاه را به اثری لینچی تبدیل میکند و برخی را به یاد فیلمی از او که به سال ۱۹۸۶ (مخمل آبی) ساخته شد، میاندازد. باقی حالت تبلیغاتی بیش ندارد: شخصیت اول بیشتر کیف است تا ستارهی سینما.
ترجمه: صنم نادری