کوزمک / علیرضا سلمانیپور و یونس طراحی
«علی کاپیتان، مالک و ناخدای یکی از کشتیهای به نمک نشسته دریاچه ارومیه، با وجود خشکی دریا و بیماری تنفسی همچنان به دریا عشق میورزد و در کشتی مخروبه خود زندگی میکند تا اینکه شبی…»
«کوزمک» از دست رفتن دریاچه ارومیه است. علی کاپیتان، کاراکتر اصلی فیلم همچون دریاچه رو به اضمحلال است و مانند دریاچه دربرابر مرگ کامل مقاومت میکند. از دریاچه و کشتی خودش که روزگاری در این دریاچه شناور بوده و حالا به نمک نشسته و تکهآهنی بیش نیست دل نمیکَنَد؛ اما حتی میل سخن گفتن با دیگران را ندارد، آنهایی که رفتند و راه چاره را در ترک کردن دریاچه دانستند.
شخصیتپردازی و خلق این کاراکتر با مشکل تنفسی و ارتباطش با دریاچهی در حال مرگ درست، بجا و منطقی است و کارکرد مناسبی در فیلم دارد. او و دریاچه هردو در معرض مرگ تدریجی هستند و همزمان اضمحلال هر کدام بر دیگری اثر دارد. با وجود این حقیقت تلخ اما رویکرد روایت فیلم به این موضوع تلخ و بدبینانه نیست. حضور پسر جوان در فیلم امید را نوید میدهد؛ جوانی که به خاطر مشکلات خانوادگی کولهبارش را بسته تا فرار کند، میماند و دوشادوش علی کاپیتان به کشتی و اسکله حال و هوایی تازه میبخشد. هرچند در ادامه علی کاپیتان به علت کهولت و بیماری به بستر میافتد اما کار نیمهتمام او را جوان به پایان میرساند و نماد امید به نسل آینده را در فیلم رقم میزند. در ابتدای فیلم شاهدیم که مردم خسته از وعدههای مسؤولان، خودشان نیز بهجای ایستادن و تلاش برای حفظ دریاچه آنجا را ترک کردهاند. فیلمساز چشم به نسل جوان دارد که به جای فرار کردن با صبر، تلاش و بهره بردن از هوش راه نجاتی برای این دریاچه رو به نابودی به ارمغان بیاورند.
بهنظر میرسد فیلم ظرفیت بهره بردن از ایجاز را به لحاظ ساختار داراست و اگر فیلمساز از برخی صحنهها که اطلاعات چندانی به مخاطب نمیدهد یا اطلاعات اضافی ارایه میدهد چشم پوشی میکرد به ساختار قدرتمندتری دست مییافت. نکته دیگر اینکه در یک صحنه از فیلم تصاویر آرشیوی از دریاچه ارومیه را بهعنوان خاطرات علی کاپیتان شاهدیم که کارکرد اصولی در فیلم ندارد و به اصطلاح از کل فیلم بیرون میزند؛ اگر اصرار بر وجود چنین تصاویری بود بایستی با دقت و ظرافت بیشتری انتخاب و بهکار گرفته میشد تا با بافت فیلم همخوانی داشته باشد.
تور / مسعود میرزایی و اصغربشارتی
«تور» مستندی تجربیست که به صید بیرویه ماهیگیران میپردازد. فیلم بدون استفاده از نریشن و هیچ دیالوگی از طریق تصویر و صدا و به نوعی با زبان بیزبانی از زبان ماهیها سخن میگوید و همزمان صیادانی را به تصویر میکشد با نگاههای خیره به روبرو و ناکجاآباد؛ انگار بیاختیار شدهاند و خود نمیدانند چه میکنند؛ حریصانه هرآنچه که دریا در اختیارشان قرار داده است را صید میکنند و قدرتی در وجودشان دیده نمیشود تا با میل ویرانگر خود مقابله کنند.
دوربین در بیشترین لحظات از نقطه دید ماهیها فیلم را روایت میکند تا حسی را که این ماهیهای گرفتار در تور دارند به ما منتقل کند. اغلب این نماها به درستی، بسته و از زاویه پایین انتخاب شدهاند و احساس در بند بودن و گرفتار شدن را به مخاطب القا میکند تا شاید خود را برای لحظهای هم که شده به جای آن صیدهای بیزبان و بیدفاع تصور کنیم و البته این شیوه روایت به بهانهی خطر انقراض ماهیها نابودی خود ما را نیز ندا میدهد؛ مگر نه اینکه با به خطر انداختن شرایط زیست محیطی این جانداران، چرخه زندگی خودمان را نیز به خطر میاندازیم؟ مگر غیر از آن است که آنچه با طبیعت کنیم اثراتش به خود ما باز خواهد گشت؟ طبیعت با ما همانگونه رفتار میکند که ما با آن.
نَفَس / مُنا مرادی
«جنینی خواب میبیند…»
«نَفَس» اثری تجربیست که ارتباط بین یک جنین و زن را نشان میدهد. مادری باردار تلاش میکند تا از مردی که با لباس نظامی و اسلحه در تعقیب اوست فرار کند؛ به لبه صخرهای میرسد و خود را به دریا میاندازد. مرز بین خواب و بیداری، خیال و واقعیت از همان ابتدای فیلم درهم میآمیزد و همانقدر که واقعیت و بیداری حقیقت دارد خیال و خواب هم حقیقت دارند و همپای هم پیش میروند تا آنجا که دنیای ذهنی جنین با دنیای عینی مادر یکی میشود تا به مفهومی واحد برسند. خواب و رویای جنین، تمام واقعیت پیرامون مادر را دربر میگیرد و از سوی دیگر دغدغههای پیش روی مادر، جهان رویای کودک را میسازد. فیلم کوتاه «نَفَس» با آنکه یک فیلم زنانه است اما به دام سانتیمانتالیسم یا احساساتگرایی نیفتاده و اضطرابها و تنشهای موجود در این دنیای مردانه را بهویژه در مواجهه زنان و کودکان به خوبی به تصویر کشیده است.
دهانه جهنم / سمیر مِهانوویچ / محصول انگلستان
«داستان در جاریا رخ میدهد، یکی از خطرناکترین مکانهای روی زمین…»
یک فیلم خوشساخت و تأثیرگذار که به مشکلات فراوان افراد و خانوادههایی میپردازد که به سختی و دشواری زندگی میکنند. آدمهایی که بنا به دلایلی از دل اجتماع بیرون رانده شدهاند و به ناچار در «جاریا» زندگی میکنند، جایی که شرایط زیست محیطی مناسبی برای زیستن آنها وجود ندارد اما راه دیگری برای این افراد و خانوادهها باقی نمانده است.
«دهانه جهنم» به دور از الگوهای از پیش تعیین شده و آشنا، به مخاطبانش بدون هیچ شعاری، اخلاق و انسانیت را میآموزد. فیلم در فضایی تلخ و گزنده دارد به انسانهایی میپردازد که علیرغم وضعیت رقتبار زندگی با ظاهری چرک و بیریخت، شریف و بزرگ هستند. این افراد در تجسمی واقعی از جهنم زندگی میکنند؛ تا چشم کار میکند دود هست و زغالسنگ و آتش. ذهن خاطب پس از دیدن این فیلم لااقل برای مدتی پریشان است. «دهانه جهنم» با آنکه زندگی مشقت بار مادر و پسری را خط اصلی روایت خود قرار داده است اما دچار احساساتگرایی نمیشود و واقعگرایی اجتماعی را شرافتمندانه به تصویر میکشد. این فیلم با کاراکترهای باورپذیر، جذاب و دوستداشتنیاش بسیار تأمل برانگیز است.
تنگ خالی ماهی / عاطفه خادمالرضا
«تنگ خالی ماهی» فیلمی تجربیست که به مسایل تربیتی فرزندان خانوادههایی میپردازد که هنوز خودشان درگیر مشکلات فردیشان هستند. آنها صاحب فرزند یا فرزندانی شدهاند بیآنکه شرایط و بستر لازم را برای فرزندانشان فراهم کرده باشند. نتیجه این نوع از زندگی، انزواطلبی فرزندان میشود. آنها در حصاری که والدینشان، خواسته یا ناخواسته ساختهاند، گیر افتادهاند و انگار که پدران و مادرانشان حضور آنها درک نمیکنند و در لایههای مشکلات روابطشان با یکدیگر آنها را به فراموشی سپردهاند.
این فیلم با ارائه دو زمان گذشته و حال روایت میشود. گذشتهای که در زمان حال جاریست و آن را رها نمیکند؛ گذشته شخصیت اصلی فیلم آنقدر نافذ است که نه تنها زندگی کنونی این فرد را تحت تأثیر قرار داده بلکه خود این گذشته به زمان حال بدل شده است و کاراکتر اصلی فیلم یعنی همان پسربچه که حالا بزرگ شده نمیتواند از آن خلاصی یابد. فیلمساز با این شکل از روایت فیلمش را غنا بخشیده و به نیت و خواستهای که مد نظرش بوده، دست یافته است و چه بسا اگر غیر از این فرم از روایت را برمیگزید در بیان و ارایه آنچه که اکنون در این فیلم کوتاه شاهدیم ناکام میماند.