«ساختن یک فیلم کوتاه»
به قلم: روبرتو مولیترنی
ترجمه: صنم نادری
پیشنویس فیلمنامه
در پیشنویس فیلمنامه، طرح داستانی را که قصد روایت آن را داریم تشریح میکنیم. این مرحله بسیار اساسی و مهم است، شاید حتی از اهمیت بیشتری نسبت به موضوع فیلمنامه برخوردار باشد چرا که به ما اجازه میدهد تا ساختار داستان را روشن کنیم. شاید بهتر باشد که بگویم، پیشنویس فیلمنامه درست مثل برنامهریزی کردن برای آنچه که قصد تعریف کردنش را داریم عمل میکند. پیشنویس چیزی نیست جز نوشتن فهرستی مختصر از عملکرد شخصیتهای داستان که در طی روایت آنها را تکمیل میکنند. این فهرست میباید شمارهگذاری شده باشد و تقریباً شمارههایی که در اینجا یادداشت میکنیم همان شمارههایی خواهند بود که جلوتر در فیلمنامه نیز از آن ها استفاده خواهیم کرد.
برای مثال:
- سارا، نوجوان دوازدهسالهای است که در یک جزیره زندگی میکند. او به اسکله میرود تا با دوستش که برای تعطیلات تابستان به شهر میرود خداحافظی کند. دوستش به او اصرار میکند تا به دیدارش برود. سارا قبول میکند اما از حالت صورتش میشود پی برد که زیاد راضی به انجام این کار نیست.
- سارا وقتی به خانه بر میگردد ناراحت است، با مادرش حرف میزند و مادر او را نصیحت میکند. سارا پدرش را چند سال پیش در دریا از دست داده و او را نه در جزیره بلکه در شهر (دور از دریا) به خاک سپردهاند و وقتی سارا از مادر میخواهد تا در روزهای آینده سر خاک پدر بروند مادر قبول نمیکند.
- سارا روی اسکله نشسته و از آنجا به خشکی نگاه میکند.
- چند روز بعد سارا منتظر تماس تلفنی از سوی دوستش است اما این اتفاق نمیافتد. او تلفنش را مرتباً کنترل میکند.
- ……….
و همینطور ادامه میدهیم. پیش نویس را میتوان یا با جزئیات نوشت و یا مختصر و مفید که البته اگر با جزئیات نوشته شود بیشتر به متن فیلمنامه نزدیک میشود و البته این روش خود به فیلمنامه و البته موضوع آن نیز خیلی بستگی دارد.
هر پیشنویس را میتوان به صحنههای مختلف تقسیم کرد و هر صحنه را میتوان با نقاط عطفش از هم تمیز داد. نقطهعطف، نقطه غیر قابل فسخی است که در آن داستان و سرنوشت شخصیتهای آن جهت دقیقتری میگیرند. این نقاط عطف مراحل اساسی که از آنها حرف میزنیم را تشکیل میدهند. حداقل یکی از همین نقاط عطف قبلاً در ایده اولیه ما برای نوشتن داستان وجود داشته است (در حقیقت خودِ ایده نیز یکی از نقاط عطف محسوب میشود). نقطهعطف میتواند در پایان صورت گیرد و درست مثل علت یک تصادف عمل کند. برای مثال ایده اولیه در پیشنویس داستانی که شروع به تعریف کردن آن کردیم، میتوانست این باشد: «داستان دختری که تا به حال از جزیره خارج نشده و میخواهد به شهر (دور از دریا) برود.»؛ همین جمله به ظاهر ساده در خود اطلاعات زیادی دارد که در مرحلهی کامل کردن فیلمنامه میتوانند کمک زیادی به ما کنند؛ از پیش با یک سری چالشهای شخصیتی قهرمان داستان آشنا هستیم (میدانیم به طور مثال هرگز از جزیره خارج نشده) و یا میدانیم هدفش چیست (رفتن به شهر / دور از دریا).
میتوانیم از همین موارد شروع کنیم. ایدهها به طور مغناطیسی عمل میکنند؛ از یک ایده میتوان به ایدههای دیگری رسید تا رفتهرفته افکار را در مسیر درست خود قرار دهند. باید در نظر داشته باشیم که طرح سؤال برای هر عملکرد و رویداد در داستان میتواند نقشی مهم و اساسی داشته باشد. برای مثال در برابر ایده اولیه میتوانیم این سؤال را مطرح کنیم: «چرا این دختر برای رسیدن به شهر تلاش میکند؟»؛ بین تمامی جوابهایی که میتوانیم به این سؤال بدهیم که البته بینهایت هستند، ما یک پاسخ را انتخاب میکنیم (دلیل این پاسخ را جلوتر، بهتر درک خواهیم کرد): «چون دوستش از خود هیچ خبری به او نمیدهد.»؛ این خود یک نقطه عطف محسوب میشود. قهرمان داستان ما خود را در مقابل یک انتخاب قاطع قرار میدهد. انتخابهای او مسیری صریح به داستان ما میدهند و نقاط عطف داستان و همچنین نقطههای اولیه پیشنویس فیلمنامه را تشکیل میدهند. سؤالهای اساسی که میتوانیم دراین مورد از خود بپرسیم میتوانند این ها باشند:
- قهرمان داستان کیست؟
- چه کار میخواهد بکند؟
- چه کسی و یا چه چیزهایی مانع او میشوند؟
- چرا میخواهد این کار را انجام دهد؟
- طرح
هیچ کس، حتی بین بهترین فیلمنامهنویسان نیز نمیتوانند با دقت توضیح دهند که طرح چیست و مهمتر از همه چطور نوشته میشود. هستند افرادی که معتقدند: «میبایست آن چیزی که میبینیم را بنویسیم» و هستند کسانی که میگویند: «به هر وسیلهای لازم است تا ذهن خواننده را درگیر کنیم» (شاید مهمتر از آن لازم باشد تا ذهن تهیهکننده را درگیر کنیم). این فرضیه میتواند ما را به طبیعت داستانهای ادبی نزدیکتر کند. به هر حال، هر چقدر متن ما قابلیت مبهوتکنندهتری داشته باشد، امید برای پیدا کردن تهیهکننده برای پروژه نیز بیشتر میشود. به علاوه، ممکن است طرفهای مذاکره کننده برای کار ما مناسب نباشند، منظورم همان تهیه کنندگان هستند؛ یعنی میتوانند افرادی باشند که هیچ ارتباطی با دنیای سینما نداشته و ندارند. زمانی که در حال نوشتن هستیم، باید در نظر داشته باشیم که شاید طرح ما را یک سرمایهدار، یک کارآفرین، یک مأمور دولتی، یک کارمند، یک نظامی حتی یک آدم عادی بخواند و متن من باید قابلیت متقاعد کردن ایشان به همکاری، آن هم به طور رایگان را داشته باشد. طرح تنها وسیلهی دفاعی ماست، که به واسطهی آن میتوانیم خوابمان را بفروشیم.
فقط دو عامل هستند که میتوانند به طرح قدرت ببخشند: «قدرت داستان» و «توانایی» به تصویر کشیدن سبک آن. نوشته میباید کوتاه و دلچسب باشد. به واسطهی سبک نوشتن میبایستی تلاش کنیم تا فضای کار را بفروشیم.
- فضای کار
طرح، داستان فیلم کوتاه ما را تشکیل میدهد. آن را میبایستی به کوتاهترین و نافذترین شکل ممکن تعریف کنیم. در وحله اول تلاش میکنیم تا نقاط عطف اساسی را در معرض دید قرار دهیم. باید در نظر داشته باشیم که خود را درگیر توضیحات صحنه و حرکت بیهوده قهرمان داستان نکنیم _ این یک اشتباه رایج است_. «جینو، کلید را داخل قفل در میکند، آن را میچرخاند، در را هل میدهد، کتش را در میآورد، دکمه های پیراهنش را باز میکند، کفش را به گوشهای پرت میکند، لباس زیرش را در میآورد و زیر پیراهنیش را هم و بعد وارد حمام میشود، آب را باز میکند، صبر میکند تا آب گرم شود و بالاخره زیر دوش میرود… »؛ به پایان که می رسیم خواننده چنان نفس عمیقی میکشد که میتواند تمام برگههای روی میز تحریر را به هوا پخش کند. این توضیحات کوتاه و ریز به ریز میتوانند هنگام نوشتن فیلمنامه مناسب باشند؛ حتی در آنجا نیز آنقدر نیازی به ریزهکاری و ظریفنویسی نیست. برای ما همین کافیست: «جینو، لباسهایش را در میآورد تا دوش بگیرد». اگر بخواهیم واقعاً روی کند بودن حرکات و یا آئینی بودن آنها تأکید کنیم میتوانیم اینطور بنویسیم: «با آرامش کامل، درست مثل انجام دادم یک مراسم خاص». فراموش نکنیم که در این مرحله فقط به نوشتن طرح داستان میپردازیم؛ فقط و فقط از داستان حرف میزنیم و البته کمی از فضای کار.
حال این سؤال مطرح میشود: فضای کاری که از آن حرف میزنیم چیست؟ هیچ چیز عجیب و غریبی نیست. طرح یکی از فیلمهای مطرح نئورئالیسم «Umberto D» که توسط چزاره زوتتینی نوشته شده بود اینطور آغاز میشد: «پیر کیست؟ «پیرها» بو میدهند، این را یک بار یک پسربچه به من گفت و من فکر میکنم خیلیها، گرچه این جمله بیرحمانه را بیان نمیکنند، اما در این مورد اینطور فکر میکنند»؛
این نمونهای مناسب برای نشان دادن حال و هوا و فضای کار است و البته میتوانیم به توانایی بیان در کوتاهترین حد ممکن نیز پی ببریم، حتی فقط با بیان یک جمله. فضای کار تنها میتواند رنگ داستان را منتقل کند و همچنین منحصربهفرد بودن دنیایی که در آن اتفاقات در حال وقوع هستند. این همان چیزی است که میتواند قدرت تخیل خواننده را تحریک کند و در همین حین میتوانیم با خوانندگان خیالی نیز ارتباط بگیریم. اما حواسمان باشد تا به یک اشتباه رایج دست نزنیم: از توضیحات دقیق و موشکافانه که غروب آفتاب، آوای پرندگان، بهار همیشه سبز را تصویر میکنند دست بکشیم.
- درازای متن و طراحی صفحه
یکی از سؤالات مهم کسانی که شروع به نوشتن طرح میکنند این است: چقدر باید طولانی باشد؟ در حالی که میدانیم در فیلمهای سینمایی تعداد صفحات میتوانند بین نود تا صد صفحه باشند و اثری تقریباً صد دقیقهای تولید میکنند (در صفحهبندی به روش آمریکایی، هر صفحه تقریباً یک دقیقه، تا یک دقیقه و نیم زمان میگیرد)، زمان یک فیلم کوتاه به غایت متغیر است و به همان میزان تعداد صفحات طرح هم متغیر است. یک فیلم کوتاه میتواند یک دقیقه و یا حتی کمتر از آن طول بکشد یا بیست تا سی دقیقه، البته اگر بخواهیم هر آنچه که در توان داریم را به میدان بیاوریم. اگر زمان فیلم بیشتر از اینها طول بکشد، قصد ساختن یک فیلم نیمه بلند را داریم.
برای اینکه صفحات را بیهوده دور نریزیم، بهتر است بین یک تا پنج صفحه برای نوشتن طرح کنار بگذاریم. پیشنهادی که همواره میکنم فقط یک چیز است: هر چقدر بتوانیم بیشتر مختصرومفید بنویسیم (مختصر ماندن به معنای فشردهنویسی نیست)؛ امکان اینکه افراد بیشتری بتوانند آن را بخوانند و به آن ارزش بدهند بیشتر میشود. به خاطر داشته باشیم که طرح بیشتر وسیلهای برای تسخیر کردن ذهن خواننده (تهیه کننده) است، و نه یک اثر هنری که به واسطهی آن بخواهیم غرورخود را ارضا کنیم.
اگر ایده نوشتن یک طرح چند صفحهای در سر داریم، بهتر است یک خلاصهی چند خطی نیز به آن اضافه کنیم، نهایت یک نصف صفحه، به این شکل به خواننده این امکان را میدهیم تا تصمیم بگیرد چقدر بخواند. اگر از حاصل نصف صفحه توانستیم کنجکاوی او را جلب کنیم، پس این امکان را برای او فراهم ساختیم تا بخواهد پنج صفحه باقی مانده را نیز بخواند.
ظاهر گرافیکی طرح نیز بسیار مهم است. اگر موضوع طرح از لحاظ ظاهری و گرافیکی جذاب باشد (باید معقول باشد) و بدانیم برای خواندن آن را به چه کسی میدهیم، احتمال برانگیختن کنجکاوی خواننده برای خواندن تمام طرح بیشتر میشود.
قبل از پایان این قسمت میخواهم توضیحی دربارهی برداشت عُرفی از صفحهبندی بدهم: هزار و هشتصد کلمه (فاصله بین کلمات هم حساب میشوند). به طور دقیق چیزی بین سی خط.